شادیشادی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

دختری از جنس باران و بهار

نامه ای برای مادران آذربایجان

1391/5/25 10:55
نویسنده : مامان و بابا
266 بازدید
اشتراک گذاری

برای تو مینویسم نه با عنوان هموطن بلکه با نام دوست . از دورترین نقطه اما نزدیکترین دل برایت مینویسم . میدانم که نه امروز و نه شاید هیچ روز دیگری نخواهی خواند اما میدانم احساس خواهی کرد همدردی ام را و با تو بودنم را .نه از لابلای سطور نوشته ام  که با دلت خواهی فهمید . برای تو مینویسم که مادری در حسرت دیدار دوباره فرزندت هستی:

میدانم که  امروز همنشین لحظه هایت درد است و همزاد نفس هایت آه.

میدانم که از امروز بزرگترین رویای زندگیت دیدار دوباره ی کودکت و در اغوش کشیدن او حتی برای لحظه ای خواهد بود

میدانم تا همیشه تاریخ دلتنگش خواهی ماند

میدانم تا همیشه صدای دلنشین فرزندت را خواهی شنید و پاسخش را خواهی داد حتی اگر نباشد ...

میدانم دوباره از ارزوهای قشنگی که برایش داشتی با او به سخن خواهی نشست

میدانم در خیالت موهایش را نوازش میکنی و برایش لالا لالا زمزمه خواهی کرد تا ارام بخواب رود

میدانم هر شب به سراغش خواهی رفت تا ببینی با ارامش به خواب رفته است و با جای خالی او روبرو خواهی شد 

 میدانم تمام ان 9 ماه را که در جانت پرورشش دادی هر روز و هر ثانیه پیش چشمانت خواهند بود 

میدانم دلتنگ روزهایی میشوی که از شیره جانت سیرابش میکردی

میدانم بیاد خواهی اورد لحظه های شیرین مادر گفتنش را

و میدانم هر بار که کودکی مادرش را صدا کند تونیز با او پاسخ خواهی داد و خواهی سوخت

میدانم صدای گریه هایش هم نوای گریه های امروز تو خواهد بود 

میدانم از این پس هم صحبتت عروسک هایش خواهند بود

 میدانم تصویر معصومش تمام قلبت را پر خواهد کرد

میدانم حتی در ویرانه های خانه هم او را خواهی دید

میدانم چشمان قشنگش را لحظه ای از یاد نخواهی برد

میدانم هر روز که بگذرد زخمت عمیقتر خواهد شد

ومیدانم تا اخرین لحظه ی زندگی ات دلت پیش او خواهد بود

و میدانم تا  همیشه خواهی پرسید چرا زمین لرزید؟؟؟؟؟؟؟؟ و چرا کودک تو را با خود برد؟؟؟؟؟؟

و من پاسخت را نمیدانم .....

اما این را خوب میدانم که خدایی داریم بسیار مهربان و حکیم پس به حکمتش سر تسلیم فرود می آوریم تا به آرامش برسیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

الهه مامانی طهورا
25 مرداد 91 9:47
عزیزم خواهر مهربونم از ابراز همدردیتون بینهایت ممنونم انشاله که روز بد نبینید دلم کبابه برای مادرای فرزند از دست داده من که لحظه ای هم نمیتونم خودمو جای اونا بزارم خیلی دردناکه تو رو خدا دعامون کنین پس لرزه ها دست بردار نیستن زندگیمون کاملا مختل شده خیلی میترسم خیلی..
الهه مامانی طهورا
25 مرداد 91 9:48
اگه اجازه بدین میخوام نامه شما رو تو وبلاگم بزارم


خواهش میکنم عزیزم
رقیه
25 مرداد 91 11:05
خدا بهشون صبر بده، واقعا سخته من موقع زلزله بم ، کرمان بودم ، میتونم شرایطشون رو درک کنم الان خیلی وضع اونجا بغرنج و بحرانیه . خدا بهشون صبر بده
❤مامان آزی❤
25 مرداد 91 11:17
آجی یاسی من همون روز رفته بود اهر خونه فامیلای شوهرش که یهو زلزله اومد خدا رحم کرد که با دو تا بچه سالم موند اما الان اونجا گیر افتادن و داره سکته میکنه دیروز که فیلمارو دیدم کلی گریه کردم خدایا چراااااااااا؟؟؟ کمکشووون کن آجی منم با دو تا بچه اش کمک کن
Aram
25 مرداد 91 11:36
تلخ و دردناک بود همین...
پروانه
25 مرداد 91 13:13
سلام عزیزم مرسی از همدردی تون روزهای خیلی سختی رو داریم میگذرونیم هیچ وقت نمی تونم تصور کنم که جای انها باشم فقط می تونم بگم خدا به دل داغداروش ارامش بده اگه اجازه بدی نامتون رو کپی میکنم تو وبلاگم هر روزمون رو داریم خون گریه میکنیم فقط برای مادران و پدران و فرزندان اذربایجان دعا کنید


خواهش میکنم عزیزم .انشالله خدا بهتون صبر بده
مامان امیرحسین
25 مرداد 91 13:59
سلام.خیلی زیبا نوشتید.خیلی دردناکه.به خدا دلم از جا کنده میشه.آوارهای شهر روی مردم بی گناه روستا.دلم آتیشه .خواهرم این مصیبت رو به شما هم تسلیت می گم
راستی من با افتخار لینکتون کردم..


ممنون منم شما را لینک میکنم
مامان سونیا
25 مرداد 91 14:34
خیلی قشنگ نوشتی انشاالله که خدای بزرگ کمک همشون بکنه و صبر بهشون بده واقعا سخته هم برای بچه هایی که بی مادر شدندو یا بی پدر همه برای پدرو مادهایی که نورچشمانشون رو از دست دادند
مهتاب
25 مرداد 91 18:17
تسلیت
مامان ریحان عسلی
27 مرداد 91 10:49
سلام خیلی خوب نوشتی ، خدا به همهشون صبر بده مرسی از دعوتتون
نگار(مامان سام)
27 مرداد 91 13:37
خیلی خیلی زیبا نوشتین.خدا به همه مامانایی که دیگه نمیتونن نی نی هاشون رو بغل کنن صبر بده.
مامان ظریفه
31 مرداد 91 1:01
http://www.google .com
مامان آویسا
2 شهریور 91 18:03
سلام دوست عزیز خیلی مطلب زیبایی نوشتی خدا به همه شون صبر بده خیلی سخته داغ عزیز .مرسی که به من سر زدی خدا برادر شما رو هم رحمت کنه
❤مامان آزی❤
3 شهریور 91 12:30
شما هم در مسابقه رویای زیبا شرکت کنید شاید کوچولوی شما اینبار برنده ما باشه حتما بیاید و بخونید شرایط و ثبت نام کنید خوشحال میشیم
طاهره مامان امیرعلی
6 شهریور 91 18:57
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.